هنوز هوا تاریک بود که به محل تجمع وسوار شدن رسیدم. مینی بوس آقای کیانی را دیدم که زودتر از من اومده بود، یا من دیرتر از بقیه اومده بودم؟! یه سلام سرسری به بچه ها کردمو با کوله سوار شدم و سرمو گذاشتم رو صندلی و دوباره خوابیدم، خواب خواب، انگار فقط توی رختخواب کمی جابجا شده باشم. ساعت 6 صبح بود. با سر و صدای بچه ها بیدار شدم، دیدم مینی بوس کیپ تا کیپ پر از آدمه و جا هم کم داریم، تازه باید سپاهانشهر هم دو نفر دیگه را سوار میکردیم. یه رنو با 5-4 نفر دیگه از بچه ها هم همراهمون شده بودند. از شهرضا و دهاقان گذشتیم و به روستای ورق از منطقه وردشت رسیدیم.
این قسمت از مسیر بسیار زیبا بود. رودخانه ای با درختانی در حاشیه آن و زمینهای زراعی روستا با تپهها و ارتفاعات پوشیده از برف در دور دست. روستا در ضلع جنوبی کوه شن لی قرار داشت. از سمت راست جاده آسفالته به جاده ای خاکی زدیم و به پیش رفتیم تا به دامنه کوه رسیدیم. همه پیاده شدیم. همه افراد تجهیزات صعود زمستانه همراه آورده بودند و صحبت بین بچه ها پیش آمد که چیکار باید بکنیم، بپوشیم یا نپوشیم؟ چیزی که از ظاهر کوه می دیدیم تا چشم کار میکرد برفی دیده نمیشد. سرپرست برنامه (خانم هارونی) گفتند: بهمراه آوردن تجهیزات بهترین کار است. با کمی صحبت و توصیه از جانب سرپرست و تعیین سرقدم و ته قدم و ... همه در صفی بسیار منظم و مرتب مسیر دره را در پیش گرفتیم. با شمارشی که شد، افراد صف 22 نفر بودند. ساعت حدود 8 بود. محیطی خشک بود وپوشش گیاهی چشمگیری وجود نداشت. نه زیبائی خاصی داشت و نه یه قطره آب. در همین فکر بودم که سر و کلٌه باریکه آبی که از بالای دره به پائین سرازیر می شد، پیدا شد.